انسان و دانش
بدون شک دالان ورودی به انسان شناسی و شناخت ابعاد وجودی او معرفت شناسی است و کلید معرفت شناسی تفکر است و لذا برای شناخت علم و آگاهی و ارزش آن در خود تأمل می کنیم و یافته های درونی خود را مورد توجه قرار می دهیم و با کلید تفکر به ارزش یابی و ارزش گذاری اندیشه خود می پردازیم و از این راه با درون مایه های انسانی خود آشنا می شویم
وقتی ما درون کاوی می کنیم از حقیقتی بنام علم و آگاهی در خود آشنا می شویم این خود آگاهی و فهم از هستی اساس شناخت و معرفت ما را سامان می دهد و پایه تمام معارف ما خواهد بود شما وقتی به بچه ای که تازه به دنیا آمده است توجه می کنید اولین عکس العمل که او نسبت به فضای جدید که در آن قرار گرفته است دارد شما را به خود جلب می کند آری او با فریاد بلند می خواهد حقیقتی را بیان کند که دیگران از آن بی خبر اند او می داند که جایی که آمده است با منزلگاه قبلی او متفاوت است و می داند فضای انس و الفت او تغییر پیدا کرده است او از این که او را از وطن خود به سر زمین غربت آورده اند غمگین و ناراحت است . اما او ساکت نمی نشیند در مدت زمان کوتاه حس کاوشگری و پرسشگری او فعال می شود و با صدا ها آشنا می شود و کم کم دست خود را به سوی اشیاء دراز می کند و هر چه به دست می آورد به دهان می گذارد دیگران فکر می کنند این بچه شایق و علاقمند به خوردن است غافل از این که خوردن ابزار معرفت او است او برای این که محیط اطراف خود را بشناسد از ابزار دهان استفاده می کند او در اوایل زندگی در کمترین زمان کلی از اطلاعات را کسب می کند از آنجا که تمرکز حواس دارد و معارف و صور ذهنی ای که او را مشغول خود کند خیلی محدود است و لذا در کمترین زمان می تواند از ابزار ها ی مختلف مانند دست و چشم و گوش در کمترین زمان کلی اطلاعات دریافت کند افراد نا بینا در کمترین زمان از حس اطلاعاتی دستش استفاده می کند همانطور که من با چشم پول هزار تومانی را از صد تومانی تشخیص می دهم فرد نا بینا هم با ابزار دست می تواند همین کاری که من با چشم می دهم با حس دست تشخیص دهد و اگر من بخواهم از ابزار دست برای درک حقایقی که نابینا با دست به آن راه یافته است دست پیدا کنم مدت زمان زیادی را برای یاد گیری باید صرف کنم چون اشتغالات قوای حسی مانع از تمرکز در ادراکات می شود هر چه تمرکز کمتر قدرت یاد گیری کمتر می شود و بر عکس هر قدر تمرکز بیشتر توان یاد گیری هم افزایش می یابد او کم کم با معلومات خود آشنا می شود و لذا از ائمه علیهم السلام نقل شده است که علم آموزی در کودکی مانند نقش بستن بر سنگ است .
کودک هر قدر که بزرگ می شود صورت های جدیدی در ذهن او نقش می بندد وقتی در این صورت های ذهنی که معلومات ما به حساب می آیند مورد توجه قرار می دهیم به نکته های نابی دست می یابیم که اگر نبود کلید تفکر این حقایق قابل وصول نمی بود در نگاه ظاهری به صورت های ذهنی ما با سه دسته از صور ذهنیه آشنا می شویم .
ابزار شناخت انسان
1. عقل تجربی
با تأمل در مدرکات و معلومات خود و یافته های درونی و صورت های ذهنی خود با سه ابزار شناخت آشنا می شویم یک دسته معلومات است که از طریق حواس ظاهری بدست آمده اند یعنی از طریق چشم و گوش و پوست و بینی و دهان این صورت های ذهنی حاصل شده اند مثلا با ابزار چشم با صورت های مختلف آشناییم منظره های زیبا و قیافه دوستان و ... و و با گوش خود صدای خود و صدای موجودات دیگر را می شنویم و می شناسیم و از طریق حس بویای خود بوی های که در اطراف ما در فضا پراکنده اند را ادراک می کنیم و با حس لامسه بدن خود و اشیاء دیگر را لمس می کنیم و می شناسیم و بلاخره سرما و گرما و زبر و نرم و سفت و شل و دیگر دیدنیها و شنیدنیها و بوییدنیها و لمس کردنیها و چشیندنیها را ادراک می کنیم .
بنابر این یکی از ابزارهای شناخت خود ما همین حواس ما است که احتیاجات فراوانی از ما را همین حواس بر آورده می کند که وصف و توصیف شرح حال هر یک کتاب مستقلی می طلبد که این قوای ادراکی را به نام عقل تجربی می شناسیم .
2. عقل تجریدیوقتی ما به درون خود مراجعه می کنیم در درون خود می یابیم که ما به چیزهای علم و معرفت داریم که از راه حواس ما انجام نمی گیرد همین معلوماتی که ما از طریق حس گرفته بودیم معلوم ما هستند و اینها را با هم ارتباط می دهیم و تجزیه و تحلیل می کنیم و چیزهای جدیدی کشف می کنیم که این فهم های جدید از طریق حواس انجام نمی گیرد مانند این که رابطه علت و معلول و بحث علیت و اجتماع نقیضین محال است و ممکن ، ضرورت ، وجوب ، عدم و .. از دسته معلومات استفاده می شود ما یک قوه و ابزار دیگری هم برای ادراک حقایق داریم که غیر از قوای حسی ما است این قوه ادراکی را عقل تجریدی می نامیم
ادامه دارد