ر
دختر خانمی با چادری ژولیده و بخیه خورده و قیافه ای که در هر نگاهش سخنی نهفته بود و درد دلهای نگفته او را به درد آورده بود چشمانش دنبال بهانه ای بود پر از اشک شود او در دل سختی ها خود را یافته بود به چیزهای دست یافته بود که اهل دلی می خواست تا پای درد دلاش بنشیند مجبور بودم زمانی براش بزارم و حرفهاش را بشنوم او گاهی اوج می گیرد نداریهاش را منشاء پیدایی خود می داند می گوید خدا را شکر که فقیرم و ندارم اگر سرمایه دار می شدم شاید عمرم و وقتم را برای آرایش سر و صورت و بوتیک فروشی ها و خرید لباس می گذاشتم فقر به من خیلی چیزها داده است آدما را با این فقر شناختم دانستم کیا به درد من می خورند چه کسانی من را می خواهند و چه کسانی دنبال مال و ثروتند خدا را شکر در فقر خیلی چیزها را آموختم .
گاهی زبان شکوه و گلایه باز میکند و از نداریها و نا مهربانیها و بی احترامیها ناله میکند و کاسه چشمش پر از اشک میشود از این که پدرش سه زن دارد و توجهی به او و مادرش نمیکند دلگیر است او با مادرش زندگی میکند و با پول دریافتی از یارانه تأمین میشوند.
او میگوید 30 جلد کتاب طنز نوشته ام من نویسندهام کارم طنز گویی است و در موضوعات مختلف اجتماعی و تربیتی مطلب نوشته ام 2 جلد توسط کمک اهل خیر چاپ شده است برای جاها مختلف کار انجام داده ام اما پول نداده اند .
او از خودش میگوید بیش از اول دبیرستان درس نخوانده است اما حرفهای خوبی دارد معلوم است که او با دیگران زندگی کرده است میپرسم کتاب هایت را با چه اطلاعات و بر پایه چه معلوماتی مینویسی او میگوید جوشش از درون است و ساعت ها جاهای مختلف می روم و از دیدن آدما و صحنه ها مطلب می سازم من با محیط پیرامونی ام انس و الفت دارم . او می گوید کتابها اندوخته ها آدما است من به جای این که کتاب های دیگران را بخوانم به زندگی دیگران سر می زنم خیلی ها را می شناسم با آدمای مختلف مواجه شده ام .
او حرفای تکان دهنده دارد میگوید دیداری با رئیس جمهور سابق داشتم هفت میلیون قول وام داد اما چون به کارم نمی آمد نگرفتم از استانداری و فرمانداری و کمیته امداد و جاهای مختلف سخن گفت مصاحبه ای با روز نامه همشهری انجام داده بود نمونه اش را برایم آورده بود او گفت از این که یک خانم اروپایی مسلمان شده و یا چادری شده است رسانه های ما برنامه میگذارند و بوق و کرنا راه میاندازند که فلان کس چادری شده است اما کسی نیست ببیند بچه شیعه ها چرا چادر از سر بر داشته اند چرا به اینها توجه نمیشود چرا جوانان را رها کرده اند و کسی به فکر اینا نیست .
واقعا چه باید کرد دردها را به کدام مسؤل دلسوز باید گفت به چه کسی باید پناه برد امروز که برخی از مسؤلان ما بر سر رسیدن به قدرت سر میشکنند و به بهانه های واهی پربهاها را بی بها و بی بهاها را پر بها میکنند چه باید کرد امروز جامعه ما در بخش های مختلف مدیریتی گرفتار مسؤلانی مسؤلیت نشناس و بی دردی شده است خوب شعار دادن بد عمل کردن گفتمان شده است وقتی پای صحبت ها می نشینی همه ماشالله اهل حدیث و آیه ، ولایت و امامت شده ایم از این گنجینه ها خرج میکنیم اما در عرصه بازتاب های اجتماعی چیز دیگری دیده میشود چرا باید یک خانم توانمند و خلاق در گردون های پیچ در پیچ مدیریتی له شود و به تکدی گری روی آورد آیا ما نمی توانیم؟ پس پول های نجومی در دست نالایقان برای چیست ؟ اگر نمی توانند چرا در پست و سمت خود مانده اند چرا کارها را به توانمندان واگذار نمیکنند چرا آنهایی که میخواهند کار کنند به بهانه های واهی خفه می شوند باید منتظر ماند تا دولت عقلانیتش بدمد.