حکایت عبای قیمتی هدیه شده به مرجع تقلید و کاسبانی که به ملت کلک میزنند
به گزارش سرویس قاب نقره برنا، خداوند در قرآن وعده داده تا برکت را برای قوم و ملتی که ایمان و تقوا دارند عطا کند و این یکی از سنت های الهی محسوب میشود. آنچه در ادامه میخوانید حکایت عبرت آموزی از سادگی مرحوم آیت الله العظمی آخوند خراسانی و صداقت تاجران در معاملاتشان است که حجت الاسلام شیخ حسین انصاریان آن را روایت کرده است.
مرحوم آیت الله العظمی آخوند خراسانی، بیش از دویست مرجع تقلید تربیت کرده است. یکی از شاگردان مرحوم آخوند خدمت ایشان رسید و به پول عراق، دو ریال، با احترام جلوی مرحوم آخوند گذاشت. آخوند فرمود: فرزندم! این دو ریال چیست؟
دو ریال دو روز از زندگی را میگذراند، ما این پولها را خرج حوزهها میکنیم تا مرجع تقلید، مفسر قرآن، مبلغ دین، عالم، دین نگهدار تربیت کنیم، این دو ریال چیست؟ عرض کرد: استاد! حقوق من در این ماه یک تومان است. در این ماه دیدم که دو ریال آن اضافه میباشد، این دو ریال حق من نیست، میخواهم آن را پس بدهم. من طاقت جواب دادن خدا در قیامت را ندارم. حلال خدا را پس میزنند، چه برسد به حرام. اگر بخواهند حساب مالی ما را بررسی کنند، نود درصد درآمد و هزینه کردن ما مردود میشود؛ چون در اسراف، تبذیر، بخل، حرص و سهل انگاری هزینه میکنیم.
تاجر پولداری از بغداد به نجف آمد. محضر وجود مبارک مرجع تقلید خود، آخوند خراسانی رسید. ایران چه چهرههای عظیمی در علوم مختلف از قبیل عرفان، فقه، فلسفه، فیزیک، شیمی و ریاضی داشته است. ایران هزار و پانصد سال در رشتههای مختلف، در تحویل شخصیتهای ناب از همه دنیا مسابقه را میبرد، البته اگر حکومتهای ستمگر حاکم بر این مملکت ممانعت نمیکردند.
آن تاجر عبایی برای آخوند آورد. عبایی که در ما طلبهها به عبای خاشیه معروف است، بافت عجیبی دارد، نگهداری آن زحمت دارد، ولی عبای فوق العادهای است. عرض کرد: آقا! این عبا، صدقه، انفاق و از سهم امام نیست، شما مرا میشناسید، من مقلد شما هستم، من نزد شما حساب مالی دارم، این عبا از پول خالص زحمت کشیده خودم است، به شما علاقه دارم، عبا را به شما هدیه میکنم، روی دوش خود بیاندازید، چون چند روز قبل به درس شما آمدم، دیدم عبای شما کهنه و وصلهدار است. شما مرجع تقلید چند میلیون شیعه و مؤمن هستید، درست نیست که روی دوش بزرگ شیعه، عبای کهنه و وصلهدار باشد.
مرحوم آخوند فرمودند: از محبت، و لطف شما بسیار ممنونم. عبا را قبول کردم. تاجر بسیار خوشحال شد. وقتی تاجر از نجف رفت، مرحوم آخوند عبا را به یک روحانی داد و گفت: آن را در بازار، نزد فلان عبا فروش نجف بفروش، چون انسان صادق و بیدوز و کلکی است. قیمت واقعی آن را به تو میگوید. یعنی در بین مردم کسانی هستند که قیمت واقعی را نمیگویند و فاسد، کلاه بردار و متقلب هستند.
اینها به فرموده پیغمبر صلی الله علیه و آله بیدین هستند. «لیس منا من غشّ مسلماً». کاسبی که به امت من کلک بزند، از ما نیست. گفت: این عبا فروش راستگو است. پولش را نمیخواهم. برو به او بگو: این عبا را بردار و در برابر آن چند عبای معمولی به ما بده.
چون وقتی که طلبه شدم، عبای من ساده بود، بعد که مدرس شدم، همین عبا بر دوش من بود، اکنون نیز که آخوند خراسانی مرجع تقلید شدهام، با همین عبا هستم، چون عبا که کاری نمیکند. آن عبا را با چهارده عبا عوض کرد و عباها را به طلبهها هدیه کرد و فرمود: ما با همین عبای وصلهدار پاره زندگی میکنیم، چون ملک الموت که بیاید، به عبا نگاه نمیکند، او جان و پروندهام را میخواهد. اما طلبهها یک عبا را برای آخوند گذاشتند و روی دوش ایشان انداختند.
پیغمبر صلیاللهعلیهوآله میفرماید: در فضای ایمان و یقین، در برابر خواستههای نامعقول صابر هستند و همه خواستههای غیرمنطقی را از خود دور میکنند و در شوق بهشت هستند و به آن نیز میرسند. از حلال زیاد نیز فراری هستند، چه رسد به حرام.