فاطمه کوثر معرفت ناب

فاطمه کوثر معرفت ناب

قرآنی - علمی ، اخلاقی ، کلامی ، اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی و هنری
فاطمه کوثر معرفت ناب

فاطمه کوثر معرفت ناب

قرآنی - علمی ، اخلاقی ، کلامی ، اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی و هنری

من می دانم های شجاعی

من می دانم 

شاید خیلی ها مثل من فکر کنند که خیلی چیزها نمی دانند حق هم دارند چون حقایق عالم قابل شمارش و احصاء نیست هر چقدر هم بخواهیم بدانیم  دانسته های ما در مقابل نداستنه های ما قطره ای است در مقابل دریا البته باید به کسانی که مثل من در مورد خودشان فکر می کنند حق داد که  چیزی نمی دانیم اما این نداستن خیلی از چیزها به معنای نادانی ما نیست ما هم آنقدر چیزها می دانیم که اگر سالها دانسته های خودمان را بخواهیم قلم بزنیم و بنویسیم تمام نمی شود اما خواسته یا نا خواسته نخواسته ایم در مورد دانسته های خود فکر کنیم و کتاب نفس خود را تورقی

 بنماییم

 

 

به فرمایش امام علی علیه السلام

اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر

ما گمان می کنیم که فقط یک موجودی هستیم با 60 و 70 کیلو وزن و مقداری گوشت و پوست و استخوان ، فضولات و .... غافل از این که خداوند تبارک و تعالی ما را معدن حقایق عالم قرار داده است

تو نامه خدایی آن نامه سر به مهر        بردار مهر نامه ببین تا در او چه ها است

بالاتر از نامه باید گفت :

تو آیت خدایی داری به رو حجاب       بر دار ز رو حجاب ببیین تا در او چه هاست

فصل اول ـ دنیای دانستنی ها « من و خودم»

من کیم

من می دانم که من ، وزن و جرم ، حجم و اندازه دارم ، فضا و زمان اشغال کرده ام ، می بینم ، می شنوم ، می گویم ، می خورم ، می آشامام ، می پوشم ، می روم ، می خوابم ، می خندم ، می گریم ، می جویم ، .... و این گونه است که زندگی شکل می گیرد و من در تعجب و حیران از این زندگیم .

من می دانم چشم و گوش و دهن و دندان ، دست و پا و استخوان و گوشت و پوست و خون و ده ها عضو کوچک و بزرگ سراسر هستیم را فرا گرفته است و به همین ها من هستم و می دانم هر یک از این ها دنیایی از هستی است .

من می دانم قلبم ، عقلم و روحم ، نفسم ، حیاتم ، مغزم ، ذهنم ، حافظه ام ، تخیلم و توهمم و .... من را از همه کس و همه چیز متفاوت ساخته است و من فقط منم و در این عالم گیتی نمونه ای ندارم و فقط خودم هستم و خودم . 

من می دانم من نفسکشم زنده ام بر خوردار از حیاتم ، فکر می کنم، می فهم ، می دانم ، می خوانم ، می نویسم ، می اندیشم ، می پرسم و می شناسم و .... و می دانم اینها دنیای دیگری از من است که از آن خبر ندارم .

من می دانم

من می دانم برای قیمت گذاری من کسی به قیافه و وزن و حجم و اندازه ام بهاء تعیین نمی کند همانطور که من دیگران را به خاطر وزن و قیافه شان ارزش گذاری نمی کنم .

من می دانم موجودی هستم که قدرت اندیشیدن دارم ، می توانم فکر کنم ، گذشته و آینده را به تصویر بکشم و در حال نمانم می توانم عقب گرد کنم و در گذشته خود فرو روم و غرق شوم یا افق های تازه ای را در آینده به تماشا بنشینم و امیدوار باشم  .

من می دانم چه بدانم و چه ندانم و چه بخواهم و چه نخواهم  دارم می روم رفتنی که گام به گام و ثانیه به ثانیه تا اینجا رسانده است به گونه ای که گذشته طولانی آمدن خود را فراموش کرده ام به یاد ندارم در این مدت طولانی چقدر منظرها دیده ام و چه مقدار سخن ها و صداها شنیده ام و چه جاهایی که نرفته ام و چه کارها که نکرده ام اگر لحظه لحظه های آمدنم تصویر برداری و فیلم برداری می شد باید هزاران هزار ساعت برای تماشای آن وقت می گذاشتم و من که از دیدن یک فیلم یک ساعته ملال می گیرم و خسته و پژمرده می شوم چگونه حوصله دیدن فیلم هزاران هزار ساعت گذشته ی خود هستم کجای زندگیم را تماشا کنم و کجای گذشته ام را سانسور کنم و رد شوم .

من می دانم هزاران هزار ساعت زندگی من گاهی تکرار ساعت ها ی  بیهوده چرخیدنها و به بطلان چریدها و بیجا پریدهاست .

من می دانم خیلی از دانسته های من مانند رفتن من است همان گونه که از رفتن و آمدنم خبری ندارم از دانسته های خود هم بی خبرم و ندانستم که چه می دانم و این دانسته ها چه گرهی از ندانسته های من باز می کند

من می دانم برای دانستن نباید خود را به زحمت انداخت همان گونه که برای رفتن لازم نیست ما خود را به زحمت اندازیم و برویم خود به خود ما را می برند همان گونه که خود به خود تا اینجا آورده اند ما همین گونه دانشمند می شویم دنیایی از دانستن های که دانستنش وزر و بال و نداستنش موجب درد و ملال است .

من می دانم مانند من افراد کمی نیستند که از بودنشان جز خوردن و از خوردنشان جز شکم پر کردن و از شکم پر کردنشان جز به نیاز شکم پاسخ دادن چیزی بارشان نیست .

من می دانم چقدر قطار روز و شب با همه عِده و عُده اش آمده و رفته تا من به اینجا رسیده ام جایی که تا به سر منزل مقصود کم راهی در بیراهه نرفته ام

من می دانم آغاز زندگیم با سؤال و پرسش شروع شده است و لذا می توانم از خودم و از دیگران در مورد آنچه که نمی دانم سؤال کنم .

من می دانم هر آنچه که نمی دانم یا باید از دیگران بپرسم یا خود در موردش تفکر و تعقل کنم یا تحقیق و پژوهش نمایم

من می دانم سؤال کردن آغاز حرکت به سوی نور دانایی است  و می دانم کلید دانایی پرسش است

من می دانم همه دانسته های من یک جور نیست بعضی مرا می خنداند بعضی مرا می گریاند بعضی مرا می راند بعضی مرا می خواند بعضی مرا می کشاند بعضی مرا می خکشاند بعضی امیدوارم می کند و برخی مأیوس و نا امیدم می سازد

من می دانم برای دانستن دیدن و شنیدن و چشیدن و بوییدن لازم است خیلی از دانسته های من مانند خیلی از آدما دیدها و یا شنیدها ، چشیدها و بویدها ست .

من می دانم که نمی دانستم خوب دیدن و خوب شنیدن موجب خوب دانستن می شود خدا چشم باز داده بود هر چه پیش آمد دیدم و هر چه گفته شد شنیدم و هر چه آوردند چشیدم ، هر بویی را بوییدم غافل بی خبر از این که این ها دانسته های من می شود و دانسته های من زندگیم می شود

من می دانم بدون دانستن نمی شود زندگی کرد ما اگر ندانیم چه مفید است و چه مضر است چه خوب است و چه بد است چگونه می توانیم زندگی کنیم همه زندگی ما قائم به دانستن ما است ما آن گونه زندگی می کنیم که می دانیم .

من می دانم که نمی دانیم چه مفید است و چه مضر و چه خوب است و چه بد و چون نمی دانیم یک روز خوبیم و یک روز بد یک لحظه خوبیم و یک لحظه بد .

من می دانم این دانسته های من دردی از دردم را درمان نمی کند کاش می شد به جای این همه دانسته های مفت و بی ارزش یک کلمه می دانستم که به دردم می خورد گره از قفل زندگیم باز می کرد

من می دانم خیلی ها مثل من می دانند اما عمل نمی کنند .

من می دانم چرا اهل عمل نیستیم چون از عمل کردن چیزی جز درد و رنج و زحمت عایدم نمی شود اگر عمل می کردم لذت می بردم ، سودی به دستم می رسید ، نیازی از من را بر طرف می کرد عمل می کردم ،آنقدر عمل کردم و عمل نکردم بی عمل شدم.

من می دانم چرا عمل کردم و عمل نکردم چون عمل کردنم انتخابی نبود بر من تحمیل شده بود و می خواستم فقط از سر وا  کنم به دورش بندازم به من ربطی نداشت به زور بارم کرده بودند در عالم بی خبری زیر بارم برده بودند

من می دانم که قدرت انتخاب دارم می توانم باری که به دوشم گذاشته اند را سالم به مقصد برسانم و می توانم در بیراهه به بیابان پرتش کنم 

من می دانم انتخاب کردن آب خوردن نیست که به سر کشیم و خلاص شویم انتخاب کردن یعنی زیر بار مسؤلیت رفتن و پاسخ گو بودن نمی شود هر دنبیلی انتخاب کرد انتخاب معیار و ملاک لازم دارد

 کتاب من خواهم ج 2

کتاب من دارم ج 3

کتاب من می توانم ج 4 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد